تو قلب منو کشتی و رفتی ، اما میدونم که حتما یه روز بر میگردی چون همیشه قاتل به محل جنایت بر می گرده
تلخ ترین حرف : دوستت دارم اما …
شیرین ترین حرف : … اما دوستت دارم
.
.
.
آغوشت ٬ علم را زیـر سوال می برد !
آنقدر آرامم میکند
که هیچ مُسکنی جایش را نمی گیرد . . .
.
.
.
تو ای روحم ، عزیز دلنوازم / ز پیغامت نمودی سرفرازم
تو در یاد منی ، من شرمسارم / صفای قلب پاکت را بنازم . . .
.
.
.
هیچ چیز دلنشین تر از این نیستکه مدام نامت را صدا بزنم
با یک علامت سوال … “؟”
و تو با حوصله جواب بدهی جـــــــــــون ِدلــــم !؟
.
.
.
این بار میخواهم صدای بوسه هایت را ضبط کنم
دور که میشوی دلم برای مَلچ مُلوچ هایت تنگ میشود . . .
.
.
.
من آن عاشق ترین پروانه هستم / که عهدی بر سر جان با تو بستم
تو آن شمع خرامان سوز هستی / که چون آتش به جان من نشستی
ندارم هیچ باک از آتش عشق / که این آتش ز مرهم خوشتر آید . . .
.
.
.
تو قلب منو کشتی و رفتی ، اما میدونم که حتما یه روز بر میگردی
چون همیشه قاتل به محل جنایت بر می گرده . . .
.
.
.
خوشبختی چیزی نیست که دیگران از بیرون ببینن و بگن
خوشبختی اون چیزی که تو دل آدمه
خوشبختی دلخوشیه آدمه
خوشبختم ٬ چون تورو دارم . . .
.
.
.
رسیده ام به حس برگی که می داند ، باد از هر طرف که بیاید
سرانجامش افتادن است . . .
.
.
.
اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست
پس با تمام وجود فریاد میزنم دوستت دارم . . .
.
.
.
لبخند هایت وقتی زیباست که می دونم دلیلش خودمم . . .
.
.
.
تنهایی همین است ، تکرار نامنظم من بی تو
بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم . . .
.
.
.
ماه در روی کسی غیر تو دیدن ممنوع / ناز چشم کسی جز تو خریدن ممنوع
تابلویی بر سر دروازه ی قلبم زده ام / که ورود احدی جز تو اکیدا ممنوع . . .
.
.
.
تو که سرد می شوی
من از دهن می افتم . . .
.
.
.
دلم تنگ است اما هنوز تو در آن جا می شوی ، چقدر ابعاد بودنت عجیب است !
.
.
.
پیاز هم که خرد میکنی برایش اشک میریزی
از پیاز هم کمتر بودم ، مرا خرد کردی و خندیدی . . .
.
.
.
در خاطری که ” تویی ” دیگران فراموشند
بگذار در گوشت بگویم
”میخواهمت”
این خلاصه ی ، تمام حرفای عاشقانه دنیاست . . .
.
.
.
اندازه دوست داشتن مهم نیست ٬ کیفیتش مهمه
همیشه یک دونه دوست داشته باشیم ولی مـردونه . . .
.
.
.
سخت میترسیدم از اینکه
من از نژاد شیشه باشم و شکستنی
او از نژاد جاده باشد و رفتنی
آری روزها گذشت ، همان شد ، او رفت ، من شکستم . . .
.
.
.
من بهانه میگیرم و تو دهانم را
با یک “بــــــــوســــه” ببند . . .
.
.
.
ابرها به آسمان تکیه می کنند
درختان به زمین
و انسان ها به مهربانی هم
تقدیم به سرزمین مهربانی خودم . . .
.
.
.
به یک “هستم”
به یک “نترس”
به یک “نوازش”
به یک “آغوش”
به یک “دوستت دارم”
خلاصه بگویم به “تو”
نیازمندم !
|