به زندانی گفتن از تو تنهاتر کیست ؟ گفت کسی که دلش زندانی دیگریست تو شعر و شور باران شمالی / دل انگیزی سراپا شور و حالی
به شالیزار قلبم باش باران / که می سوزد دلم از خشکسالی
نذار که سفره دلت پیش غریبه وا بشه / این بغض نشکسته باید سهم خود خدا بشه
همه میگن آسمون آبیه اما میگم قهوه ایه !
چون چشم های تو آسمون منه !
عمریست که ویران شده ام / ساکت و سرد و پریشان شده ام
تا تو آیی و مرا دریابی / من اسیر شب طوفان شده ام
دوثت دارم رو با (ث) نوشتم تا بدونی ثانیه ها را به امید دیدارت طی میکنم
باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است / آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هیچ کس تلخی لبخند مرا درک نکرد / های های دل دیوانه من پنهانی است
لای خاطرات تلخم یاد تو همیشه شیرین / تا ابد فکر تو هستم نازنین رفیق دیرین
زندگی کردن من مردن تدریجی بود / آنچه جان کند تنم ، عمر حسابش کردم
ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم
مصرعی از قلب من ، با مصرعی از قلب تو / شاه بیتی میشود در دفتر و دیوان عشق
از درون قلب توست جهان چو دوزخ / دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
امیدوارم تو اقیانوس خوشبختی جوری غرق بشی که هیچ وقت نجات پیدا نکنی !
گر لایق ما نیست که ما یاد تو باشیم / بگذار که در سایه ی دیوار تو باشیم
دیروز میمردند و فراموش میشدند آرام آرام ، امروز چه زود از یاد رفته ایم بی آنکه بمیریم
از تن خشک شاخه ها توقع جوانه نیست / اسب نفس بریده را طاقت تازیانه نیست
سلام بر دل هایی که در کلاس انتظار غیبت نکردند !
در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال ما / همه از من گریزانند ، تو هم بگذر از این تنها
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار / چه کنم حرف دگر یاد ندادست استاد
در این زمانه که شرط حیات نیرنگ است / دلم برای رفیقان بی ریا تنگ است
زندگی چیدن سیبی است باید چید و رفت / زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت
زندگی رودی است جاری که هرکه آمد شادمان / کوزه ای پر کرد و رفت
شعله محبت رو نکنه خاموش کنی / دوریم عادت بشه من رو فراموش کنی
با تو بازم اگه باشم وحشت از مردن ندارم / لحظه هام پر میشه از تو وقت غم خوردن ندارم
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق / وگرنه از تو نیاید که دل شکن باشی
|