جک های خنده دار سری پنجاهم

تاریخ ۳۰ آبان ۱۳۸۷ | عنوان: اس ام اس خنده دار

يک بابايي حواسپرتي داشته، ميره کلاس "مِديتيشن" . . . .

ارمنيه و ترکه و رشتيه و اصفهانيه يک عمر رفيق بودن. باري، از بخت بد، ارمنيه مرحوم ميشه، باقي رفقا هم ميرن تشييع جنازش. رسم اين ملت هم گويا اين بوده که هرکدوم از نزديکان بايد دم آخري يک پولي مينداختن تو قبر. خلاصه اول ترکه ميره بالاسر قبر و کلي گريه زاري ميکنه و آخر هم دست ميکنه، ده تا هزاري ميندازه تو قبر. بعد رشتيه مياد باز کلي آه و ناله ميکنه و بعد هم دست ميکنه ده تا هزاري ميندازه تو قبر. آخري نوبت اصفهانيه ميشه، مياد جلوي قبر کلي گريه زاري ميکنه، آخرش هم با بغض ميگه: شرمنده، من صبح وقت نشد برم بانک پول بگيرم. بعد يک چک سي‌هزارتومني مي‌نويسه ميندازه تو قبر، بيست‌هزارتومن بقيشو برميدار

 

اصفهونيه و رشتيه و ترکه با هم يکجا کار ميکردن. يک روز ساعت ناهار, اصفهونيه ظرف غذاشو باز ميکنه، ميبينه قورمه‌سبزيه, ميگه: اااي بازم قرمه سبزيِس! اگه فردا باز قورمه‌سبزي باشه، من خودمو از اين برج پرت ميکنم پايين! بعد رشتيه ظرف غذاشو باز ميکنه، ميبينه کله ماهي داره .. اونم شاکي ميشه، ميگه: ااووو! اگه فردام همين باشه منم خودمو پرت ميکنم پايين! آخري ترکه ظرف غذا رو باز ميکنه، کوفته داره.. حالش به هم ميخوره، ميگه: ايلده اگه منم اين ظرفو فردا باز کنم ببينم کوفته‌س.. خودمو پرت ميکنم پايين! خلاصه فردا سه نفري ميان سر کار و در غذاها رو باز ميکنند و از قضا هر سه تا تکراري بوده، اينها هم خودشون رو پرت ميکنند پايين! باري، پليس مياد واسه تحقيقات و بازجوه خِـرِ زناشون رو ميگيره که نقصير شماهاست! زن اصفهونيه ميگه: جناب سروان من نميدونستم, تو خونه هم هروقت قورمه‌سبزي درست ميکردم ميخورد غر نميزد! زن رشتيه ميگه: اووو! تو رشت همه کله ماهي ميخورن، من روحمم خبر نداشت اين دوست نداره. زن ترکه ميگه: جناب سروان به ولله من يه هفته بود خونة مادرم بودم, اين خودش واسه خودش غذا درست ميکرد!!!

يه ابادانيه ميخواست فرار کنه خارج ولي راهشو بلد نبود رفت لب مرز ديد بعضي ها ميرن تو پوست گوسفند و از مرز عبور مي کنن خوشحال شدکه راهشو پيدا کرده. رفت نزديک مرز و رفت تو پوست يه گوسفند همينکه رسيد به مرز پليس دستگيرش کرد وبه زندان انداخت.از پليسه پرسيد: اين همه ادم رفتند تو پوست گوسفند واز مرز عبور کردند چطور شد که شما فقط منو ديدي؟ پليسه گفت : اخه پدرسوخته کدوم گوسفنديه که عينک ريبون ميزنه؟

يک بابايي حواسپرتي داشته، ميره کلاس "مِديتيشن" (شرمنده اسمش تخميه، ديگه همينه که هست!). يک روز رفيقش ازش ميپرسه: رضا ديروز عصرکجا بودي؟ - کلاس داشتم. - ااِاِِ.. ايول بابا... کلاس چي؟ - ... ... اي بابا... يادم رفته اسمشو... چي بود ... يک جور اسم گل بود به گمونم! - رز؟ - نه. - شقايق؟ - نه - نرگس؟ - آهاا! ايول... نرگس جون، قربونت يک دقيقه از آشپزخونه بيا، بگو اسم اين کلاسي که من ميرم چيه؟

يک روز مافوق به زير دستش مي گه تا ساعت 12 شب اين برگه جريمه رو تموم کن . اونم تمام بر گه ها روتمام ميکنه به جز يکي تا به يک موتور سوار مي رسه .ازش کارت بيمه وگواهي نامه ميخواهد همه رو داره حتي کلاه هم داره درحاليکه سرباز درمونده ميپرسه اين وقت شب تنهاچرا امدي بيرون ؟ اونم ميگه من که تنها نيستم خدا وپيغمبروامام هم با من اند. سرباز ميگه خوب حالا سه ترکه ميکني اينم جريمت!
 





نوشته‌ای از ایران موبایل
https://www.irmob.com

نشانی این صفحه :
https://www.irmob.com/modules/news/article.php?storyid=2083